دیشب با خدا دعوایم شد ......

دیشب با خدا دعوایم شد ......

با هم قهر کردیم .....فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد......


­ رفتم گوشه ای نشستم .... چند قطره اشک ریختم..... و خوابم برد


صبح که بیدار شدم .... مادرم گفت...


نمیدانی از دیشب تا صبح چه " بارونی " می آمد ....!!

نظرات 1 + ارسال نظر
سمانه 11 خرداد 1392 ساعت 04:58 ب.ظ http://www.samira 6997blogfa.com

خوشم اومد از وبلاگت دوستم به وبلاگ ما هم سر یزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد